مضمون صحبت امروزم در خصوص بشارت می باشد ، امروز ، روز بشارت است ، شاید این داستان را در مورد پسر بچه ای که به مدرسه می رفت شنیده باشید و در مسیر مدرسه او سد بزرگی بود که او دید که سد سوراخ شده است و آن پسر بچه کوچک خیلی سریع دوید و انگشت خود را در آن سد بزرگ گذاشت ، با اینکه می دانست که اگر به مدرسه دیر برسد حتما تنبیه خواهد شد ولی با خودش فکر کرد که اگر این سد بشکند تمام مردم از بین رفته و نابود خواهند شد و انگشت خود را در آن سد نگاه داشت تا اینکه شخصی او را دید و به نیرو های کمکی تماس گرفتند و آنها آن سوراخ سد را تعمیر کردند ؛ تنها انگشت کوچک آن پسر بچه بود که جلوی آن سد بزرگ را گرفت و توانست که انسانهای زیادی را نجات دهد و امروز در موعظه خودم می خواهم که در خصوص دو گروه با شما صحبت کنم ؛ دو گروه از انسانهای عادی ، ضعیف و معمولی که در زمان زندگیشان مثل انگشت آن پسر بچه باعث نجات ، برکت و پیروزی برای هم دوره های خودشان بودند ، اولین گروه در زمانی زندگی می کردند که سرزمین اسرائیل دو پاره شده بود و تنش و جدایی بزرگی در بین مردم بود و در باب دوازدهم کتاب اول پادشاهان ما می بینیم که ده قبیله از دوازده قبیله بنی اسرائیل جدا شده و به شخصی پیوستند به نام یربعام که خادم سلیمان بود و در آن جا حکومت را تشکیل دادند تحت عنوان حکومت شمالی و دو قوم به جنوب رفته و به شخصی به نام رحبعام ملحق شدند ، برای شنیدن ادامه با ما همراه بوده و برکت بگیرید .
به همراه : شبان امیر جواد زاده و کشیش ساسان توسلی
واعظ : داریوش زارعیان
رهبر پرستش : جواد شاپوری ، آنیتا غوغا
0 Comments