خشم چیست؟

مارس 8, 2023مقالات

یکی از هیجانهای شدید انسان «خشم» است، که از حس محافظت برای رویارویی با عوامل تهدید سرچشمه میگیرد، و نحوه ابراز آن به ژنتیک افراد و نوع پرورش و الگوهای فرهنگی آنها بستگی دارد. خشم، بعد از ترس، تقریباً بیشترین مطالعات را در حوزه هیجان به خود اختصاص داده است و کنترل خشم از چالشهای اصلی افراد در روابط بین فردی است.

فلاسفه و روانشناسان نیز درباره خشم تعاریف متعددی را ارائه کردهاند. به طور مثال ارسطو، خشم را گرایش شدید و آشکار فرد برای انتقامجویی در برابر اهانتی که به وی شده است، تعریف میکند. همینطور خشم و پرخاش یکی از منفیترین واکنشها در مقابل رویدادهای استرسزا و ناکامی است. وقتی تلاشهای فرد برای رسیدن به هدف، به مانع بر میخورند، خشم و پرخاشگری فعال میشوند و فرد را وادار میکنند تا به عامل ناکامی آسیب برساند. البته تحقیقات نشان داده است که پرخاشگری، پاسخ غیرقابل اجتناب به ناکامی نیست؛ اما، بدون شک یکی از فراوانترین آنهاست.

ناکامی

زمانیکه فرد، در راه رسیدن به هدف خود، با مانع روبرو میشود، آن احساس منفی که به او دست میدهد، همان ناکامی است. منبع ناکامی ممکن است بیرونی یا درونی باشد. ناکامی بیرونی، در اثر شرایطی به وجود میآید که مانع پیشرفت به سمت هدف میشوند. مانند: در یک زمان مهم، معطل ماندن به علت پنچر شدن چرخ؛ جواب رد شنیدن در پیشنهاد ازدواج؛ یا قطع برق به هنگام تماشای برنامهای که مدتی منتظرش بودهایم؛ یا نرسیدن به هواپیما به دلیل ترافیک غیرعادی. به عبارت دیگر، ناکامی بیرونی بر اساس تأخیرها، شکستها، دست رد بر سینه خوردنها، از دست دادنها، و دیگر مسائلی حاصل میشود که رفتار هدفمند را مستقیماً مسدود میکنند.

ناکامیهای درونی، بر ویژگیهای فردی افراد استوار است. به طور مثال: اگر شخصی قد خیلی کوتاه داشته باشد و بخواهد بسکتبالیست حرفهای شود، احتمال ناکام شدنش زیـاد خـواهـد بـود. یا اگر فردی بخواهد وارد رشته سختی در دانشگاه شود اما نمراتش پایین باشد و برای کنکور هم آماده نباشد، احتمال ناکام شدنش باز هم زیاد خواهد بود. در هر دو مثال، دلیل ناکامی، ناتوانیها یا محدودیتهای شخصی است. و منبع آن، درونی است.

بیشترین واکنش هیجانی در مواجهه با ناکامی بیرونی و درونی، خشم و پرخاشگری میباشد. همچنین اگر انسان در برابر دشمن و شخص مخالف خود احساس ضعف کند، به خشونت روی میآورد. دولتهایی که خیلی خشونت ورزی میکنند، این دلیلی بر قوتشان نیست، بلکه نشانی از ضعفشان است. انسان اگر اعتماد به نفس نداشته باشد و خود را در برابر مخالف خود ضعیف ببیند، به خشونت روی میآورد. لذا رژیمهای با طمانینه، رژیمهای قویای هستند. اما حکومتهایی که طمانینه و مدارا ندارند، هر کسی در گوشهای سخنی بگوید، آن را علیه خود میدانند و احساس خطر میکنند. این حکومتها، در نهایتِ کمبود اعتماد به نفس هستند، و عملاً با خشونت ورزی سعی در اداره امور دارند.

فرهنگ

هیجانها میتوانند ارزشهای فرهنگی را تقویت و حفظ کنند. به طور مثال، در جوامع جمع گرا، هیجانها مردم را به هم پیوند میدهند، و در جوامع فردگرا، منحصر به فرد بودن افراد را بیشتر تعریف میکنند. در کشورهای غربی، خشم، هیجانی رایج و عادی است. به احتمال زیاد، دلیلش این است که فرهنگ آمریکایی، بر استقلال فردی و ابراز آزادانه حقوق و نیازهای فرد تأکید میکند. در آمریکای شمالی، خشم به عنوان واکنش «طبیعی»، زمانی که فرد احساس میکند با او غیرمنصفانه برخورد شده است، تعریف میشود.

در مقابل، در بسیاری از فرهنگهای آسیای شرقی که بر هماهنگی و یکرنگی گروه تأکید دارند، ابراز خشم در برابر دیگران کمتر مشاهده میشود و کمتر «طبیعی» به حساب میآید، زیرا معتقد هستند که خشم معمولاً مردم را از هم دور میسازد. بنابراین، خشمگین بودن در تضاد با فرهنگی است که بر همکاری بین افراد تأکید دارد.

الگوهای فرهنگی، همچنین، تعریف متفاوتی را از ابراز این هیجان میان مردان و زنان القا کردهاند. مطالعه درباره جنسیت و خشم نشان میدهد که زنان تقریباً به اندازه مردان خشم را تجربه میکنند و در مورد روابط میان فردی، حتی بیشتر از مردان، خشم را در خود احساس میکنند. با اینحال، غالباً مردان خشمگینتر از زنان به نظر میآیند، در این مطالعات گفته شده که زنان در نشان دادن خشم خود، کمتر از مردان احساس راحتی میکنند، و معمولاً بصورت غم، درون خود نگه میدارند. بنابراین کلیشههای جنسیتی نیز میتوانند در این پدیده نقش داشته باشند.

در باب خشونت حکومتها هم که پیشتر اشاره شد، دولتهایی قوی هستند که هزاران نفر از مخالفانشان میتوانند در آزادی تجمع کنند و مخالفت خود را ابراز کنند. نه آنهایی که وقتی دو دانشجو با یکدیگر صحبت میکنند، نگران میشوند یا احساس خطر میکنند و به خشونت ورزی دست میزنند. به زبان

روانشناختی، «عقدهی حقارت همیشه خشونتآور است.» وقتی انسانی خود را حقیرتر از بقیه بداند، دست به خشونت میزند.

نکته دیگر این است که کسی بخواهد جهان اطراف خود را به صورتی که امکانپذیر نیست، شکل دهد و کاری را که شدنی نیست انجام دهد، مجبور است که خشونت بورزد. بنابراین کسانی که آرمانهای غیر واقعگرایانه دارند و از افراد، توقعی دارند که برآورده شدنی نیست، در نهایت دست به خشونت میبرند.

از دست دادن فضای حیاتی

مورد بعدی زمانی است که انسان احساس کند فضای حیاتی خود را از دست داده است، که در این صورت ابراز خشونت میکند. این فضای حیاتی در دو حالت ایجاد میشود:

1- اگر یک فرد یا اجتماع اینطور استنباط کند که در ادامه وضع کنونی، حتی از ضروریات زندگی هم محروم خواهد شد و اغنای نیازهای فیزیولوژیکی و بیولوژیکی خود را در خطر ببیند، به خشم روی میآورد. یعنی اگر روزی انسان بداند که حتی نیازهای ضروری زندگیاش مانند خوراک، پوشاک، مسکن و غیره قابل تأمین نیست، فضای حیاتی خود را در خطر میبیند و دست به خشونت میزند. چرا که فرد در این حالت چیزی برای از دست دادن ندارد.

2- اگر نهادهای اجتماعی اجازه ندهند که فرد نیازهایی چون پیوستن به گروههای اجتماعی، کسب حیثیت اجتماعی و تعلق خاطر را از طرق مسالمتآمیز تامین کند، فرد دست به خشونت میزند. تا زمانیکه این عوامل وجود دارند، خشونت نیز وجود دارد. ولی در میان همه عوامل، ایدئولوژیک اندیشی و احساس از بین رفتن فضای حیاتی (فقر مفرط)، بیشترین تاثیر را در اعمال خشونت دارند.

از تعاریفی که شد و تقریباً تمام تعاریف خشم، میتوان به دو نتیجه کلی دست یافت:

1- عامل اصلی بروز خشم، تهدیدها، ناکامیها و موانعی است که بر سر راه افراد قرار میگیرد.

۲- هدف خشم، اغلب دفاع، جنگ و تخریب است، به همین دلیل هم آنرا خطرناکترین عکسالعمل هیجانی میدانند.

خشم یا عصبانیت، اگر تداوم داشته باشد و بخشی از عکسالعملهای همیشگی فرد شود، میتواند آسیبهای جدی به سلامت بدن او وارد سازد و موجب تغییرات زیادی در سیستم فیزیکی و بیولوژیکی او بشود. به طور مثال، میتواند فرد را در معرض فشار خون بالا، تضعيف سيستم ايمنی بدن، مشکلات

بیخوابی، بیماریهای قلبی و ديابت قرار بدهد. همینطور به سلامت روان او و کودکانی که احیاناً شاهد این نوع رفتار هستند، آسيب جدی وارد کند.

رفتار پرخاشگرانه و تند، آسیبهای جبران ناپذیری به روابط دوستی، عاطفی، ازدواج، خانواده و نیز روابط شغلی فرد وارد میکند. و موجب عدم اعتماد دیگران به او میشود و همینطور صادقانه صحبت كردن و راحت بودن با او را برای ديگران دشوار میسازد.

نقش والدین

نکته دیگری که حائز اهمیت میباشد، این است که پرخاشگری و کنترل کافی بر خود نداشتن در مواقع سخت، عموماً ريشه در تجربیات دوران كودكی دارد. اگر کودک در والدین خود شاهد رفتار پرخاشگرانه مانند فریاد کشیدن، خشونت خانگی و كتك زدن یا حتی واقعگرا نبودن و قرار دادن فرزند در زندان عقاید خودشان، باشد، کودک یاد میگیرد كه احساس خشم خود را اینطور نشان دهد و تاب عقیدهای مخالف یا رفتاری که از دیدگاه خودش غیرمعقول است را نخواهد داشت.

الگوهای فکری منفی

مبحثی که قصد دارم خلاصهوار به آن اشاره کنم، الگوهای فكری منفی هستند كه منجر به احساس خشم میشوند. افراد به اشتباه فكر میكنند که تنها، عوامل خارجی مانند ناملايمتی ديگران يا اشتباهاتشان باعث عصبانیت آنها شده است؛ در حالیکه این نوع واکنشها بيش از اينكه به موضوعی كه اتفاق افتاده ارتباط داشته باشند، به این بستگی دارند كه فرد، شرايط به وجود آمده را چطور برای خودش تفسير میکند! با هم برخی از الگوهای فکری منفی را که رواج بیشتری دارند و عامل ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه و منفی میشوند را مرور کنیم.

1- کلیگویی. برای مثال، بکار بردن واژگانی چون: تو هميشه… یا تو هیچوقت… یا هیچکس برای من… و یا من هیچوقت… و به عبارتی کلیگویی و تعمیم دادن اتفاقی که چند بار تکرار شده به همیشه، و چنین باورهایی!

2- قضاوت کردن طرف مقابل با تفکرات منفی و بدگمانی در مورد او و عملکردش.

3- بیش ازحد مقید بودن به «بایدها» و «الزامات». که اگر پیشامدها با انتظارات فرد تطابق نداشت، احساس خشم کند.

4- كينهتوزی و به دنبال چيزهای كوچكی برای ناراحتی گشتن. بهخصوص وقتیکه فرد اغلب اتفاقات مثبت را ناديده گرفته و از آنها چشمپوشی میکند، تا زمانی كه اين آزردگیهای كوچك جمع شوند و درنهایت اصطلاحا ً «كارد به استخوان» برسد و انفجاری اتفاق بیافتد.

5- سرزنش دیگری. یعنی هميشه ديگری را برای اتفاقات بد سرزنش کردن و خود را به جای او نگذاشتن و مسئولیتپذیر نبودن.

این موارد در ایجاد و شدت رفتارهای خشونتآمیز و تخریبکننده تاثیر زیادی دارند.

خیلی از ما باور داریم که عصبانیت و رفتارهای پرخاشگرانه خیلی ناگهانی و غیر قابل کنترل به سراغمان میآیند؛ اما واقعیت این است که علائم هشداردهنده فيزيكی زيادی قبل از بروز اینگونه رفتارها در بدن ما ایجاد میشوند که هر چقدر عصبانیتر شويم، این علائم هم محسوستر خواهند بود. اگر این علائم را بشناسیم، میتوانیم پیش از آنکه واکنشمان، از کنترل خارج شود، آن را مدیریت کنیم.

علائم هشدار دهنده فیزیکی:

لرزیدن و قفلکردن دست یا چانه و فک؛

درد معده؛

عرق كردن يا احساس گر گرفتگی؛

سردرد؛

تپش قلب؛

تنفس تندتر؛

بیقراری و نیاز به تحرک و راهرفتن در اتاق یا بیرون از خانه؛

تمركز کافی و عادی نداشتن؛

منقبض شدن عضلات بدن.

کتاب مقدس

کلام خدا تعلیم میدهد که خشم کنترل نشده، هم برای شخصی که آن را در خود دارد و هم برای اطرافیان او مضر است.

«شخص تندخو کشمکش برپا میکند و آدم بدخُلق فتنهانگیز است.» امثال ۲۲:۲۹

گرچه ممکن است گاهی دلیل خشم موجه باشد، کتاب مقدّس میگوید کسانی که اجازه میدهند، خشم به عمل خشونتبار برسد و در پی مدیریت و کنترل آن نیستند، نجات نخواهند یافت.

«کارهای طبیعت نفسانی آشكارند: زنا، ناپاكی، هرزگی، بتپرستی، افسونگری، دشمنی، ستیزهجویی، رَشک، خشم، خودخواهی، اختلافات، دستهبندی، حسادت، مستی، عیاشی و امثال اینها. اكنون مانند گذشته به شما میگویم: کسانیکه این چنین کارها را بجا آورند، در پادشاهی خدا نصیبی نخواهند داشت.» غلاطیان ۱۹:۵-۲۱

در رساله افسسیان میخوانیم:

«اگر عصبانی شُدید، نگذارید خشمتان شما را به گناه بكشاند و یا تا غروب آفتاب باقی بماند. به ابلیس فرصت ندهید.» افسسیان۲۶:۴-۲۷

در اینجا هم تمایز خشمی را که بصورت هیجانی موجه و کوتاه مدت در خود احساس میکنیم، با خشم گناهآلود مییابیم. اما اساساً «خشم» موضوعی است که باید از آن مراقبت کرد، ولو اینکه موجه باشد. زیرا میتواند منجر به مشکلات بسیار بزرگی شود.

انتقام

در قلب خشم «انتقام» وجود دارد. بنابراین برای اینکه مفهوم خشم را درک کنیم بهتر است به قلب آن نگاه کنیم. انتقام، عبارت است از: «اعمال مجازات برای کسی که مرتکب اشتباه اخلاقی شده است.» از این نظر، تنها خداوند است که حق انتقام از خطاکار را دارد، و او ممکن است این حق را به صاحبان اقتدار قانونی تفویض کند، همانطور که پولس رسول در مورد حاکمان مدنی اعلام میکند که:

«زیرا راستکِرداران از حکمرانان هراسی ندارند، امّا خلافکاران از آنها میترسند. آیا میخواهی از صاحبِ قدرت هراسی نداشته باشی؟ آنچه را که درست است، انجام بده که تو را تحسین خواهد کرد. زیرا خدمتگزار خداست تا به تو نیکویی کند. امّا اگر مرتکب کار خلاف شوی، بترس، زیرا شمشیر را

بیجهت حمل نمیکند. او خدمتگزار خدا و مجری غضب است تا کسی را که مرتکب کار خلاف شده است، کیفر دهد.» رومیان ۳:۱۳-۴

بنابراین در قلب خشم، میل به «پاسخ دادن» به شخصی دیگر است. اگر کودکی نوپا باشیم، شاید با گاز گرفتن دیگری به او پاسخ دهیم و اگر بزرگسال هستیم، شاید از فضای مجازی برای آسیب زدن به او استفاده میکنیم.

با ما همراه باشید تا در مقاله بعد در باب چند راهکار به منظور مدیریت و کنترل خشم با هم صحبت کنیم.

نویسنده: بهار

منابع:

کتاب زمینه روانشناسی بر اساس نظام DSM5

برگرفته از کتب درسی روانشناسی، همینطور تعالیم دکتر مکری، دکتر ملکیان و دکتر محمدخانی

کتاب مقدس و تعالیم پدران کلیسا

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید

«پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.» مَتّی ۱۶:۵

2 Comments

  1. Sadaf Ghavas

    بسیار برکت گرفتم از این مقاله آموزنده که در باب خشم، این موضوع مهم که باعث ایجاد کدورت‌ها و گناهان دیگر می‌شود، بود.
    من به شخصه قبل از ایمانم در کنترل خشم خیلی ضعف داشتم و بدلیل مشکلات بسیار و ضعف‌های شخصیتی‌ام مدام خشم می‌گرفتم و بدنبال انتقام بودم. اما شکر بر مسیح که بعد از ایمان بسیار شفا گرفتم و با خواندن این مقاله پربار حتما می‌توانم کمک بیشتری به خودم برای خودسازی‌ داشته باشم.
    شکر برای وجود شما خواهر مهربان و مبارکم
    خداوند سلامتی ‌و برکات فراوان بر تمامی وجودتون جاری کنه به نام مسیح آمین 🙏✝️🌹

    Reply
  2. Katrin

    ممنونم از تهيه اين مقاله عالي و پربركت.

    حتماً در روند خودسازي و شناخت نقاط ضعفم از اين مطالب بهره خواهم برد، و مشتاقانه منتظر مقاله بعد شما، در باب راهكارهاي كنترل خشم هستم.

    بركت خداوند با شما 🙏🏼🌺

    Reply

‫ارسال نظر و دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *