عشق و زندگی

فوریه 15, 2023مقالات

«آن که محبت نمی‌کند، خدا را نشناخته است، زیرا خدا محبت است.» اول یوحنا ۸:۴  

انسان عاشق، انسانی واقعی است، که هنر گیرا و معجزه‌آسای دوست داشتن را فرا گرفته است. او انسانی است که عشق، شرط بقا و رشد او شده است. او به مادری می‌ماند که ممکن است شب و روز از رنج کودکش خواب نداشته باشد. ولی اگر این کودک از او گرفته شود، همه چیز او از میان رفته است. او به هنرمند بی‌قراری می‌ماند که ممکن است به خاطر هنر خود از همه چیز چشم بپوشد، ولی اگر هنرش را از او بگیرند، به مرده‌ای متحرک تبدیل می‌شود که انگیزه زنده بودنش از بین رفته است. 

 او کسی است که برای عشق خود حساب و کتاب باز نکرده است و بر گردن آنچه که دوست دارد، منت نمی‌گذارد. او فقط از آن جهت عاشق است که می‌خواهد زنده بماند، رشد کند و آزاد باشد، از راه عشق بر تنهایی خود چیره شود و با قدرت درونی روزافزونی که از این راه به دست می‌آورد، همه‌ی دیوارها را از میان بردارد و بر همه چیز تسلطی حقیقی و زنده به دست آورد. 

مولوی می‌گوید: 

عاشقی بند گسستن بود و وارستن 

زین زمین دژم و بر سر کیوان بودن  

به پر عشق بپر در هوا و در گردون  

چو آفتاب منزه از جمله گردون‌ها  

و رومن رولان ادامه می‌دهد: 

دوست داشتن، نفس کشیدن، و زندگی کردن است. 

و مولوی از نو جواب می‌دهد: 

مرده بدم زنده شدم،‌ گریه بدم خنده شدم  

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم 

پس برای انسانی زنده و بالغ، که به ارزش گوهر وجودش و لذت بی‌همتای انسان بودن و زنده بودنش پی برده باشد، دوست داشتن و عشق ورزیدن، خود چون خواستن و نفس کشیدن است. دستور دینی با حکم اخلاقی نیست که باید از خارج بگیرد و یا بر او تحمیل گردد. ضرورتی حیاتی است که چون از میان برود، آدمی را از نو به تنهایی تحمل‌ناپذیری که خاص انسان‌های محروم از عشق است محکوم می‌سازد. 

مهارت در عشق ورزیدن 

اریک فروم در کتاب «هنر عشق ورزیدن» می‌گوید: «عشق مهم است، اما مهارت در عشق ورزیدن مهم‌تر از خودِ عشق است. از مهارت در عشق ورزیدن، عشق متولد می‌شود. اما اگر عشق در دام ناعاشق یا نابلدِ عشق، به بند کشیده شود، افسرده می‌شود. نام دیگر عشق افسرده، نفرت است. کسانی که در عشق‌ورزی نابلد هستند، عشق را افسرده می‌کنند و دل را پژمرده…» 

شیوه‌ی عشق ورزیدن ما، به عنوان انسان‌های بالغ، عمیقاً بازتاب و متأثر از درک ما از عشق، در دوران کودکی است. این سنگ بنای روان درمانی این معقوله است. با نگاهی به رابطه‌ی بالغانه‌ی فرد، می‌توان به دانش وی از عشق، در کودکی او اتصال برقرار کرد. مشکل این‌جاست که روش یادگیری ما از عشق در کودکی، با احتمال بسیار بالایی مسأله‌دار بوده است. مسلماً محبت دریافت کرده‌ایم؛ اما به طریقی، هم‌زمان والدینمان با ارائه‌ی خدمات، به ما آسیب نیز رسانده‌اند؛ البته بدون قصد و غرض! و این مسأله پیامدهای مشخصی برای ظرفیت ما در یافتن عشق در دوران بزرگسالی دارد. 

وقتی به طور حقیقی به دیگران عشق می‌ورزیم، درمی‌یابیم که عشق حقیقی چه قدر می‌تواند متحول کننده باشد. عشق، قدرت تغییر نیروهای تاریکی را دارد. به عنوان مثال مسیحیان در  قرون اول ظهور مسیحیت، فقط با مراقبت و دلسوزی برای فقرا و دوست داشتن حتی دشمنانشان، توانستند بر یک فرهنگ منحط و خود محور غلبه کنند. آنها ابتدا از دوست داشتن یکدیگر و انجام دادن کارهای کوچکی چون تقسیم اموال و غذاهاشان و نشان دادن دلسوزی و شفقت برای زنان،‌ کودکان و سایر اقشار حاشیه‌ای جامعه آن روز، شروع کردند. فرهنگ منحط و تشنه قدرت امپراطوری روم، فرقه نوظهور را عمدتاً به این علت پذیرفت که همه می‌گفتند: ببینید آنها چه‌طور یکدیگر را دوست دارند!  

خدمت کردن به دیگران، خلاف قواعد فرهنگی‌ای است که می‌گوید: بده تا بتوانی بگیری. وقتی ما تصمیم می‌گیریم دیگران را دوست بداریم، شاید با دنیای اطرافمان هماهنگ نباشیم، اما عشق حقیقی به ما فرصت می‌دهد تا لذتی عمیق‌تر از آنچه که شیوه زندگی معمول دنیا می‌تواند عرضه کند را کشف کنیم. 

درک حقیقت مربوط به عشق،‌ تنها چیزی است که راه را برای رابطه عاشقانه مادام‌العمر باز می‌کند. عشق، نگرشی است که به تغییر رفتار می‌انجامد. عشق، در پی خوشبختی طرف مقابل است و راه‌های با معنا برای بیان و تجلی آن پیدا می‌کند. 

از منظر روانشناسی 

عشق،‌ هزاران سال است که شاعران و فیلسوفان را مجذوب و مسحور کرده است. اما تنها چند سالی است که روانشناسان برای مطالعهٔ عشق و محبت از روش‌های علمی استفاده می‌کنند. روانشناسان می‌گویند که محبت، هم، انگیزه و هم، هیجان است. رابرت استرنبرگ، روانشناس آمریکایی، از عشق یک مدل مثلثی ارائه داده است، مدلی که عشق را با سه عنصر اصلی آن نشان می‌دهد:  

1- صمیمیت 

صمیمیت یا اُلفت، عبارت است از پیوند نزدیک و احساس تعلق بین دو نفر، و همچنین علاقه آنها به در میان گذاشتن خصوصی‌ترین و عمیق‌ترین افکار و احساسات. 

2- کشش جنسی 

عبارت است از میل و رغبت جنسی به طرف مقابل. 

3- قبول/تعهد  

فرد قبول می‌کند که فرد دیگری را به شدت دوست دارد (عنصر قبول) و خودش را ملزم می‌داند که در پستی و بلندی‌های زندگی، رابطه‌اش را با آن شخص حفظ کند (عنصر تعهد). 

استرنبرگ، عقیده دارد که ترکیبات مختلف این سه عنصر اصلی، انواع مختلف روابط عاشقانه را به وجود می‌آورند. به عقیدۀ او، در عشق رمانتیک، صمیمیت و کشش جنسی وجود دارد، اما قبول/تعهد وجود ندارد. عشق رمانتیک، ممکن است به شدت شعله ور شود اما خیلی زود فروکش می‌کند. از سوی دیگر، ممکن است به نوع پایدارتری از عشق تبدیل شود که در آن صورت، عشق کامل نامیده می‌شود. در عشق کامل هر سه عنصر مثلث عشق (صمیمیت، کشش جنسی و قبول/تعهد) با هم ترکیب می‌شوند. بسیاری از افرادی که وارد عشق رمانتیک می‌شوند، آرزو می‌کنند که به این مرحله از عشق برسند. نگهداری این عشق معمولاً از به دست آوردن آن دشوارتر است. 

استرنبرگ می‌گوید که اگر مثلث‌های عشقی دو طرف، خوب مطابقت داشته باشند و با یکدیگر هم‌پوشی خوبی نشان دهند، روابط میان فردی دو انسان بالغ و عاقل، از تعادل بسیار خوبی برخوردار خواهد بود. اما اگر عناصر مثلث دو نفر هم‌خوانی نداشته باشند، مشکلات حادی به وجود خواهد آمد. مثلاً، ممکن است برای یکی از طرفین، تعهد، عبارت باشد از ماندن در کنار یکدیگر برای همیشه، ولی برای دیگری تعهد، صرفاً مدتی در کنار یکدیگر ماندن باشد. 

۱۴ فوریه، جشن «ولنتاین» در سالروز یادبود «سنت ولنتاین» 

در روایات کلیسا، اسقفی به نام ولنتاین، در قرن سوم وجود داشته که در شهر ترنی و چند شهر دیگر ایتالیا خدمت نموده است. در این روایت گفته می‌شود او به دلیل امتناع از قربانی گذراندن برای خدایان رومی، به حبس محکوم شد و در طی دوران حبس خود با قاضی آستریوس، در مورد ایمان مسیحی سخن گفت. او هنگام صحبت با قاضی در مورد ایمان و دین، اعتبار و حقانیت عیسی مسیح را اعتراف و ضمانت نمود. به همین خاطر، قاضی بلافاصله ولنتاین و ایمانش را مورد آزمایش قرار داد. او دختر نابینای خود را به نزد سنت ولنتاین آورد و به او قول داد که اگر بتواند بینایی او را بازگرداند، هر آنچه که او بگوید بپذیرد. سنت ولنتاین دستانش را روی چشمان آن دختر گذاشت و بینایی کودک شفا یافت. 

قاضی آستریوس، متواضع شد و از تمامی درخواست‌های ولنتاین اطاعت کرد. آستریوس، تمام بت‌های اطراف خانه‌اش را شکست، سه روز روزه گرفت و به همراه خانواده‌اش و تمام نزدیکانش که جمعا ۴۴ نفر بودند، تعمید یافت و همه زندانیان مسیحی خود را آزاد کرد. 

سنت ولنتاین، بعداً به دلیل ادامه بشارت مسیح، انجام آیین ازدواج برای زوج‌های مسیحی و کمک به مسیحیان زندانی، دوباره دستگیر شد. او در زمان امپراتور کلودیوس دوم به روم فرستاده شد. ارتباط ولنتاین با امپراتور بیشتر شد، تا جایی که ولنتاین با او نیز درباره عیسی مسیح سخن گفت؛ از طرفی کلودیوس عقیده داشت که مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. به همین خاطر ازدواج را برای مردان جوان امپراتوری روم ممنوع کرده بود. اسقف ولنتاین، بر این باور بود که ازدواج بخش مهمی از خواست و ارادهٔ خداوند در خلقت است، بنابراین او به نام عشق، شروع به انجام مراسم ازدواج مخفیانه، میان سربازان جوانان و دختران محبوبشان کرد. هنگامی که کلودیوس این موضوع را فهمید، بسیار خشمگین شد و ولنتاین را به مرگ محکوم کرد و به او دستور داد که یا از ایمان خود دست بکشد یا با شمشیر سر از تنش جدا خواهد کرد. سنت ولنتاین، حاضر به انکار ایمان مسیحی خود نشد و در ۱۴ فوریه ۲۶۹ میلادی در بیرون دروازه فلامینیان اعدام شد. 

 در حالی‌که امروزه به نظر می‌رسد، “ولنتاین” بیشتر به یک جشن سکولار تبدیل شده است تا یادبود سنت ولنتاین، و این جشن با قلب‌ قرمز، شکلات، گل وعروسک‌‌ها شناخته می‌شود، یک پیام مسیحی در خود دارد، و آن «عشق» است که باید به خاطر داشت.  عشق خدای ما که به زیبایی در تصویر قلب مقدس او ترسیم شده است، عشقی فداکارانه، کامل و بی قید و شرط است. چنین عشقی است که هر مسیحی در زندگی خود فراخوانده شده که به خدا و همسایه خویش نثار کند. 

واضح است که اسقف ولنتاین، این عشق را که از خداوند خود دریافت کرده بود، انعکاس داد و به عنوان یک خادم مسیح، به دیگران محبت نمود و جان خود را در راه ایمان خود داد، تا شهادتی باشد بر عشق بی‌همتا و مقدس خداوند عیسی مسیح.  

در این روز، هر کدام از ما مسیحیان نیز باید عشق خود را یک‌بار دیگر به خداوند تقدیم کنیم، زیرا تنها با انجام این کار می‌توانیم دیگران را نیز به درستی دوست داشته باشیم. به یاد بیاوریم که ما دعوت شده‌ایم عشق مسیح را به خانواده، اطرافیان و همه مخلوقات خدا ساطع کنیم. همین‌طور هر فردی که در عهدی عاشقانه برای ازدواج قرار دارد، از نو عشق خود را متعهد گردد، برای جفت خود دعا کند، به او وعده وفاداری بدهد و در مقابل، از محبت او تشکر کند. 

هرگز فراموش نکنیم که عیسی فرمود: 

 «حكم من این است كه یكدیگر را دوست بدارید، همان‌طور كه من شما را دوست داشتم. محبّتی بزرگتر از این نیست كه کسی جان خود را فدای دوستان خود كند.» یوحنا ۱۵: ۱۲-۱۳ 

سنت ولنتاین و بسیاری از مسیحیان در تاریخ، در مسیر انجام این حکم تا پای جان خود پیش رفتند، و ما نیز امروز به یاد آورده و در پی قدم‌های خداوند همین راه را پیش رویم. 

عشق در عهدجدید 

زبان یونانی‌ دارای چهار واژه است که ما آنها را محبت یا عشق ترجمه می‌کنیم: 

EROS : عشق نفسانی، به جنس مخالف (در برخی انسان‌ها موافق) 

PHILEO: عشق به دوستان صمیمی و نزدیک 

 :STORGEعشق به روابط خانوادگی 

 :AGAPE عشقی بی قید و شرط از جنس خدا 

 آگاپه، عشقی است که با ذهن ارتباط دارد و صرفاً یک احساس نیست که در قلب ما بطور ناگهانی زیاد شود؛ بلکه یک اصل است که ما آگاهانه بر اساس آن زندگی می‌کنیم. این همان عشق است که پولس رسول در رساله به غلاطیان آن‌را یکی از فضائل میوه روح بیان می‌دارد. آگاپه، با اراده ما در ارتباط است. بنابراین تنها یک واکنش غیر قابل کنترل در قلب نیست، بلکه یک تمرین متمرکز ارادی است که در اثر ایمان و زندگی در روح پدید می‌آید، و نیاز به رشد دائم دارد. آگاپه، عشقی بسیار دلسوز است که با نیازهای دیگران درگیر می‌شود، و یک خیرخواهی همه‌جانبه است که نسبت به همه در عمل، قابل رؤیت می‌باشد. 

 آگاپه، شکل بزرگتری از عشق است که ما بدان فرا خوانده شده‌ایم، و در عهد جدید به آن تاکید می‌شود. اگر اِروس می‌خواهد برای خود تصاحب کند، آگاپه به‌شدت خیر و صلاح دیگری را می‌خواهد، تا جایی که حاضر است خود را قربانی کند. 

عیسی، در گفت‌وگوی پایانی با پطرس، قبل از عروج، به روشنی بیان می‌کند که ما باید از فیلئوی ساده به عشق آگاپه برویم. 

«پس از صبحانه، عیسی از شَمعون پطرس پرسید: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا بیش از اینها محبت می‌کنی؟» او پاسخ داد: «بله سرورم؛ تو می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی به او گفت: «از بره‌های من مراقبت کن.» بار دوّم عیسی از او پرسید: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا محبت می‌کنی؟» پاسخ داد: «بله سرورم؛ می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» بار سوّم عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا دوست می‌داری؟» پطرس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید، «آیا مرا دوست می‌داری؟» آزرده شد و پاسخ داد: «سرورم، تو از همه چیز آگاهی؛ تو می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی گفت: «از گوسفندان من مراقبت کن.» یوحنا ۱۷:۱۵-۲۱ 

در ترجمه به فارسی، آن پویایی عمیق از واژه عشق در اینجا پنهان می‌ماند.  هر بار که پطرس از دوست داشتن و عشق می‌گوید، کلمه یونانی فیلئو به عنوان فعل بکار رفته است.  با این حال، دو بار اول که عیسی از او می‌پرسد، فعل آگاپه بکار می‌برد. فقط در آخرین بار عیسی با پطرس در مقطعی که پطرس قرار دارد، سخن می‌گوید: در فیلئو. 

 در این‌جا، جایگاه روحانی پطرس هنوز شکل نگرفته است، او هنوز روح خدا را دریافت نکرده و خدمت کلیسای او را (که   بعد در پنطیکاست اتفاق می‌افتد) بر عهده نگرفته است. چنانچه او متعاقباً در رساله اول خود، در بحث ایمان به عیسی، عشق آگاپه را اعلام می‌نماید:  

«با وجود اینكه تا به حال مسیح را ندیده‌اید، او را دوست دارید و با اینكه اكنون هم او را نمی‌بینید، به او ایمان دارید و با شادی عظیم و پرشکوه كه غیرقابل توصیف است، شادمان هستید» اول پطرس ۸:۱  

 آگاپه، آن محبتی است که عیسی به ما حکم می‌دهد به همسایه خود داشته باشیم، و آن عشقی است که در اول قرنتیان باب 13، زائل ناشدنی می‌باشد. در اول یوحنا 4: 8، رسول محبوب، به ما می‌گوید که «خدا عشق است» و این عشق، همان آگاپه می‌باشد. 

 ما دعوت شده‌ایم تا به بلندای عشق آگاپه‌ی خدا، صعود کنیم.  با این‌حال از این مهم غافل نشویم که این تنها به این سبب ممکن گشته، که او ابتدا بر ما نازل گردید و این عشق بی حد و مرز را تا پای جان خود بر ما نثار کرد. چنین است که انجیل یوحنا واژه آگاپه را به ما معرفی می‌کند: 

«زیرا خدا جهانیان را آن‌قدر محبّت نمود كه پسر یگانهٔ خود را داد تا هرکه به او ایمان بیاورد هلاک نگردد، بلكه صاحب حیات جاودان شود.» یوحنا ۱۶:۳ 

عشق و ازدواج در ایمان مسیحی 

«یهوه خدا فرمود: «نیکو نیست آدم تنها باشد، پس یاوری مناسب برای او می‌سازم.»» پیدایش ۱۸:۲  

وقتی کلیسا تعلیم می‌دهد که ازدواج یک عهد است، از یک مفهوم باستانی و غنی کتاب‌‌مقدس استفاده می‌کند، تا شرح دهد که چگونه عشق استوار و بی‌بدیل خدا به قومش، الگویی برای پیوند محبت‌آمیز یک زوج می‌باشد. 

نویسندگان عهد عتیق، رابطه بین خدا و قوم برگزیده او را با تأکید بر عهد و پیمانی که او از طریق ابراهیم و موسی با آنها می‌بندد، بیان می‌کنند. این عهد، دعوتی است برای وارد شدن به رابطه‌ای که در آن خدا می‌فرماید «من خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود.» 

 عهد، تعهدی است که خداوند آن را آغاز می‌کند.  کتاب مقدس، داستانی را بیان می‌کند که قوم، مکرراً از مرزهای این عهد دور می‌شوند و اراده خدا همواره در این است که آنان را به تعهد اصلی خود بازگرداند. علیرغم این واقعیت که قوم، پیوسته عهدشکنی می‌کنند، خدا همچنان به آنها وعده‌ی عهدی جدید و ابدی را می‌دهد. (مطالعه ارمیا ۳۱ پیشنهاد می‌شود) 

 این پیشگویی‌ها در عیسی مسیح، محقق می‌گردند. خداوند در زندگی، مرگ و رستاخیز خود، بطور قطعی آشکار می‌سازد که خواست او، دعوت از ما برای یک رابطه عاشقانه با خود و با دیگران است. پولس رسول، تعلیم می‌دهد که ازدواج نمادی برجسته از عهدی است که مسیح با قوم خود دارد؛ به این دلیل، که ازدواج پیمانی است که به موجب آن زن و شوهر در تمام جنبه‌های زندگی خود به یکدیگر متعهد می‌شوند؛ تا زمانی که مرگ آنها را از هم جدا سازد.  

خدا عشق است. در تثلیث اقدس او، مشارکت سه شخص الهی – پدر، پسر و روح القدس – که به طور مستمر، عشق در آنها جریان دارد، برقرار است. خدا همه ما را به ارتباط با خود و با یکدیگر از طریق کلیسا (بدن مسیح) فرا می‌خواند، و ما این دعوت به مشارکت را از طرق مختلف، به انجام می‌رسانیم.  

یک شکل منحصر به فرد از مشارکت، در ازدواج یافت می‌شود. در عهد بستن و یک‌تن شدن زن و شوهر. «ازدواج نماد عشق خدا نسبت به ماست.»  (The book of “Joy of Love” .121) 

 خواست خداوند این است که هر یک از ما با بخشیدن و دریافت عشق، مانند او در تقدس رشد کنیم.  چنین عشقی مستلزم کنار گذاشتن نفس انسانی و ارجح قرار دادن نیازهای دیگری بر نیازهای خودمان است.  همان‌طور که در دعای صلح قدیس فرانسیس آسیزی می‌خوانیم: «در بخشش است که دریافت می‌کنیم.» 

خداوند، خود مؤلف ازدواج است. او اراده کرد که زن و مرد به گونه‌ای به یکدیگر ملحق شوند که به یاری هم در تقدس رشد نمایند و زندگی جدیدی را در روابط مقدس خود حفظ کنند و پرورش دهند. زن و شوهر، مظهر اساس نقشه الهی هستند که خود مسیح به وضوح از آن صحبت کرده است: 

 «مگر نخوانده‌اید که آفرینندۀ جهان در آغاز ”ایشان را مرد و زن آفرید“، و گفت ”از همین رو، مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد“؟ بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند بلکه یک تن می‌باشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»» مَتّی ۴:۱۹-۶ 

بنابراین ازدواج مسیحی  «مشارکت صمیمانه زندگی و عشق» است که ریشه در مسیح دارد، و یک آیین مقدس است که از استحکام خاصی برخوردار می‌باشد.  

در آخر به یاد داشته باشیم، ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که «عشق» اغلب با شکست مواجه می‌شود. در ازدواج، در خانواده، در روابط و حتی با پدر و مادر، و بسیار شاهد آسیب‌های ناشی از شکست‌های عاطفی هستیم. غالباً هم درک کافی از مفهوم عشق نداریم، زیرا استفاده بیش از حد و نابجا از این واژه، در ابراز علاقه به یک فیلم، موزیک و یا خوراک و … سبب گردیده که عمق مفهوم واقعی آن به حداقل برسد. با این‌حال، خدا در چنین جهانی که اغلب انسانها در مورد حقیقت عشق  گیج و سردرگم هستند، قدم گذاشت و عشق کامل و فداکارانه خود را بر ما جاری ساخت. 

بنابراین دور از تصور نیست اگر کسی در مسیح و در هدایت روح او زیست می‌کند، فضیلت عشق را در خود آشکار سازد. پس اجازه دهیم روح خدا، موانع را بردارد تا «عشق»، این فضیلت بی‌نظیر و مقدس، در ما نمایان شود و تمام زندگی ما را در بر بگیرد.  

در محبت مسیح. 

آمین. 

نویسنده: بهار 

منابع: 

– عشق، کار و منزلت در عصر مدرن. آلن دوباتن 

– هنر عشق ورزیدن. اریک فروم 

– وقتی عشق شیوه زندگی است. دکتر گری چاپمن 

– زمینه روانشناسی اتکینسون و هیلگارد. بر اساس نظام DSM5 

– تعالیم پدران کلیسا 

– کتاب مقدس 

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید

«پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.» مَتّی ۱۶:۵

1 Comment

  1. Katrin

    از هر جهت عالي بود،
    ممنون كه انقدر عميق و دقيق، مفهموم عشق، و پيشينه روز ولنتاين را برايمان توضيح داديد.
    بسيار بركت گرفتم.

    محبت مسيح با شما 🙏🏼🌹♥️🌹

    Reply

‫ارسال نظر و دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *